جنگهای ایران و روم رشته جنگهایی است که از سال ۵۴ پیش از میلاد∗ با یورش کراسوس سیاستمدار و سردار رومی به ایران در زمان پادشاهی ارد اول اشکانی آغاز و تا پایان دوران ساسانیان ادامه یافت. این جنگها با خیزش اسلام و حملات اعراب به پایان رسید، که در آن هنگام هر دو شاهنشاهی بر اثر واپسین جنگ بین آنها ضعیف شده بودند. هرچند که این جنگها هفتصد سال به طول انجامید، مرزها تا حد زیادی ثابت ماند. این جنگها یک جور طنابکشی قدرت بین این دو شاهنشاهی بود: شهرها، دژها و استانهای هر دو طرف به طور پیوسته تسخیر میشدند، تاراج میشدند، دستبهدست میشدند و نابود میشدند. هیچکدام از دو شاهنشاهی آن اندازه توان و نیرو نداشت تا یک لشگرکشی درازمدت در خاک دشمن و دور از مرزهای خود برپا کند. هر دو طرف، در بیرون از مرزهای خود اقدام به اردوکشی در خاک دشمن میکردند، اما همیشه دیر یا زود توازن بین آنها پابرجا میگشت.
در تاریخ خاور نزدیک پادشاهی سنتروک، شاه اشکانی، همزمان با آغاز جنگهای میان ایران و کشور روم است. این دو قدرت هدفهای متفاوتی داشتند. در حالی که روم آشکارا میخواست خاور را تسخیر کند و آن را به استان خود تبدیل نماید و ثروتهای آن را به یغما ببرد، ∗ برنامه ایرانیان بسیار فروتنانهتر و چیزی جز بازسازی شاهنشاهی هخامنشی نبود. پادشاهی سنتروک (سیناتروس) همزمان با رویدادهای مهمی بود که در ارمنستان و آسیای صغیر رخ دادند. قدرت تیگران دوم (بزرگ) شاه ارمنستان رو به افزایش بود او نفوذ خود را تا قلمروی دستنشاندگان پارتیان همچون اُسروئن، گوردی ین و ماد آتروپات (آذربایجان کنوی) گسترش داد، ماد را تاراج نمود و تا سوریه و فینیقیه پیش راند؛ و قلمرو ارمنستان را به نهایت گسترش خود درتاریخ رساند او حتی بر خود نامواره «شاهنشاه» نهاد. اما همزمان با فعالیتهای تیگران رویدادی که خاور را تکان داد آغاز جنگ روم با مهرداد ششم (اوپاتور) شاه پونت (بخش شمالی آسیای صغیر) و هم پیمان تیگران بود. در پی جنگ و پس از شکست قطعی این دو شاه، قلمرو روم به طرز خطرناکی به آستانه مرز دولت اشکانی در بینالنهرین رسید. در این جنگ دو طرف کوشیدند پای پارتیان را به نفع خود و به ضرر طرف مقابل به نبرد بکشانند، اما سنتروک خودداری ورزید. پس از مرگ سنتروک پسرش فرهاد سوم همزمان با سومین جنگ میان روم و مهرداد ششم و تیگران به پادشاهی رسید. مهرداد و تیگران کوشیدند فرهاد را به سوی خود بکشانند، تیگران پیشنهاد پس دادن «هفتاد دره» و سرزمینهایی که ارمنستان در شمال بینالنهرین را که از ایران گرفته بود داد و کوشید پشتیبانی فرهاد را بدست آورد اما با پیروزی سپاه روم به فرماندهی لیسینیوس لوکولوس در نبرد تیگرانوسرت بر تیگران گفتگوها بینتیجه ماندند. از دیگر سوی نیز گفتگوهای لوکولوس با فرهاد بینتیجه ماند زیرا فرهاد پیشنهاد اتحاد با روم را نپذیرفت. با این حال روابط دو کشور مسالمت آمیز بود تا آنکه با ستیز میان تیگران جوان و پدرش و گریختن پسر نزد فرهاد وضع پیچیده شد. فرهاد به پشتیبانی از پسر به ارمنستان لشکر کشید اما کار به جایی نبرد و تنها به تیگران جوان اجازه داد آرتاکسات را محاصره کند، ولی پسر از پدر شکست خورد و نزد پومپئوس سردار رومی گریخت. این رویدادها روابط ایران و روم را تیره ساخت. پومپئوس لقب «شاهنشاه» فرهاد را نپذیرفت و او را شاه خطاب کرد. همچنین به وعدههای پیشین خود مبنی بر حق فرهاد بر سرزمینهای وعده داده شده تیگران بزرگ را نپذیرفت و سپاهی برای راندن ایرانیان از آن نواحی گسیل کرد. در پایان نیز با تحمیل یک کمیسیون آشتی حل اختلافات زمینی، پارتها دریافتند که جز آدیابن چیزی نصیبشان نشده. درگیریهای درونی به فرهاد فرصت ادامه کار را نداد چه بر اثر این درگیریها به دست پسرانش اُرُد دوم و مهرداد سوم کشته شد. اُرُد پس از مدتی جنگ و گریز با برادر و شکست دادن و کشتن وی به شاهی رسید.